به گمانم چیز زیادی میل کرده ام
صب بری سر کار بدون صبونه
روز اول و سال نکو و بهار و خزون
اسم همکارم سوده است مثل خودم خوشگله
چقدر برام توضیح داد، تعریف کرد، منم بااینکه از ضعف داشتم کم می آوردم، اما همچنان لبخند از روی لبم پاک نمی شد خدا می دونه چطور چشامو باز گذاشته بودم که یعنی حالا منم شادمو قبراق
تو همین یه روز یه چیزلیی فهمیدم که اعصابمو ریخت به هم
و نتیجش یه چنتا دری وری به یکی از آشنایان بود (البته تو دلم )
اما نباید جا بزنم همین اول کاری ساعت پنج دوباره باید برم
هنوز خیلی از کارام مونده
اما بدبختی اینه که نمی خوام به هیچ کدومشون برسم
خدایا نجاتم بده از سر در گمی
|